یه صفحه سفید، به همراه یک قلم
این بار حرف، حرف نگفته ست
یک حرف تازه
نه از تو …
هی فکر می کنم
هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم
اما
دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند
انگار این قلم
جز با حضور نام تو فرمان نمی برد
در تمام صفحه های دفتر شعرم
در گوشه های خالی قلبم
در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام
چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود
مثل درخت در دل من ریشه کرده ای
نظرات شما عزیزان:
maryam
ساعت22:14---21 آبان 1391
تمــام مداد رنگی های دنیــا...
به هر زبانی که بدانی یا ندانی...
خالی از هر تشبیه و استعاره و ایهام...
تنهــا یک جمله برایت خواهم نوشت...
دوسـتت دارم خـاص تریـن مخاطب دنیــا...!
|